پلنگی و مغرور گیرم که باشی سر و کارت اخر به ماهی می افتد امروز بعد سالها به این وبلاگ سرزدم و فکر نمیکردم پسوردش یادم باشد. نمیدونم در این هشت نه سال چه کمکی به شناخت رمون کرده ام ولی باز هم خرسندم که تلاشم را کردم. وحتی نمیدونم ایا کسی هنوز هم ماهی یا سالی به این وبلاگ سر میزند یا نه. و در اخر باید بگویم چه خوب که این نوشته خوانده نمیشود،ادم راحت تر است. ۱_اخر قصه ی هر بچه پلنگی این است پنجه در خالی و در حسرت ماه افتادن ۲_زندگی زندان بار من ۳-(همون بیت
اینجا رمون است، جایی که ویتامین c کشور از انجا میاید. سالیانه هزاران تن روستایی در شصت هفتاد کیلومتری شمال شرقی جیرفت. در دل کوه های بلند و دره های عمق. با اب هوایی دل انگیز و سردسیری با رودخانه ای زلال و پر اب پوششی از درمنه و گون در بین کهکم و اورس و بنه با مردمی ساده و گرم و مهمان نواز منطقه ای بکر،بی نظیر،اما محروم محروم از جاده اسفالت و حتی خاکی درست حسابی محروم از اب اشامیدنی محروم از خانه بهداشت فعال محروم حتی از برچسب محرومیت.
درباره این سایت